دنیایی که مردان نالیبرال در حال ساختن آن هستند چه شکلی خواهد شد؟

طبقه بندی خبر:

تاریخ انتشار: ۲۲ /شهریور/ ۱۴۰۴

پرسش‌های مربوط به آینده هرگز ساده نیستند. اما وقتی رهبران سلطه‌گر میراثی طولانی و ویرانی نهادی برجای می‌گذارند، این پرسش‌ها بسیار دشوارتر می‌شوند.

به گزارش توسعه گستر از اکوایران؛ «خیلی‌ها می‌گویند: شاید از یک دیکتاتور خوشمان بیاید». این جمله را اخیراً دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، با لحنی متفکرانه بیان کرد، البته بلافاصله افزود که خودش دیکتاتور نیست. بحث بر سر اینکه آیا ترامپ یک جبار بالقوه است یا نه به نخستین کارزار انتخاباتی‌اش برمی‌گردد و اکنون با اقدامات اخیر او برای ارعاب مخالفان، نادیده گرفتن دادگاه‌ها و دور زدن کنگره، دوباره جان گرفته است. آنچه غیرقابل انکار است این است که ترامپ بخشی از نسل جدیدی از مردان مستبد قرن بیست‌ویکم است که به‌طور تهاجمی در حال بازشکل‌دهی کشورها و حتی جهانند.

ظهور این مردان مستبد ــ‌رهبرانی که سیاست کشورشان را قبضه می‌کنند، هنجارها و نهادهای قدیمی را در هم می‌شکنند و بر روش‌های شبه‌اقتدارگرایانه (یا تماماً اقتدارگرایانه) و کیش شخصیت تکیه دارندــ موضوع تازه‌ای نیست. در دهۀ گذشته، بارها این روند توسط کسانی که به‌درستی از پیشروی استبداد و عقب‌نشینی دموکراسی نگران بودند، نقد شد. اما امروزه، مسئله بیش از آنکه سیاسی باشد، ژئوپولیتیکی است. ما شاهد ظهور «نظام مردان قدرتمند» هستیم؛ نظمی بین‌المللی نوینی که در آن رهبران بسیار قدرتمند و نالیبرال، بسیاری از نیرومندترین و پرانرژی‌ترین کشورها را کنترل می‌کنند و از تمرکز قدرت داخلی برای ایجاد تغییرات تاریخی در عرصۀ جهانی بهره می‌برند.

این نخ تسبیحی است که مجموعۀ متنوعی از رهبران و جوامع را به هم وصل می‌کند؛ از عربستان سعودیِ محمد بن سلمان تا ترکیۀ رجب طیب اردوغان تا هندِ نارندرا مودی. شگفت‌آور آنکه این نخ تسبیح، روسیۀ ولادیمیر پوتین، چینِ شی جین‌پینگ و حتی آمریکا‌ی ترامپ را نیز به هم پیوند می‌دهد: سه قدرت بزرگی که هر یک به شیوۀ خود در تلاشند نظام بین‌المللی‌ای را که روزی واشنگتن و متحدانش بنا نهاده بودند، متحول کنند.

این مردان مستبد از دل نظام‌های گوناگونی، اقتدارگرا و دموکراتیک، برخاسته‌اند؛ اهدافشان غالباً با یکدیگر در تضاد است. هیچ منتقد جدی ترامپ یا مودی ادعا نمی‌کند که نالیبرالیسم یا خطاهای آنان به پای جنایات شی یا پوتین می‌رسد. اما روند کلی روشن است، هرچند تفاوت‌ها نیز عمیق باشند.

زمان آن فرارسیده است که به‌طور نظام‌مندتری دربارۀ خطوط کلی جهانی که به دست این رهبران شکل می‌گیرد بیندیشیم، چرا که آن جهان بسیار متفاوت ــ‌و به‌مراتب خشن‌تر‌ــ از دنیایی خواهد بود که تاکنون می‌شناختیم.

دیکتاتورها پویا هستند

حکمرانی مردان مستبد از قدیمی‌ترین سنت‌های سیاسی بشر است. قدرت همواره نصیب کسانی می‌شد که توانایی نظامی یا کاریزمای فردی داشتند. لردهای فئودال اروپا، کادیلوهای آمریکای لاتین و شوگون‌های ژاپن همگی گونه‌هایی از مردان مستبد بودند. حتی پس از پیدایش نظام‌های سیاسی و بوروکراسی‌های مدرن، رهبران شخص‌محور همچنان تأثیرگذار ماندند.

در دهۀ ۱۹۳۰، خطیب بااستعدادی به نام آدولف هیتلر دموکراسی آلمان و صلح جهانی را در هم کوبید. انقلابیون هولناکی همچون استالین و مائو تسه‌تونگ نظام‌های توتالیتر و کیش‌های شخصیتی هولناکی بنا کردند که به خشونت در داخل و خارج کشورشان دامن زد.

شی مائو

در دهه‌های اخیر، قرار بود عصر مردان مستبد به پایان رسیده باشد. پس از جنگ سرد، واشنگتن کوشید جهانی بسازد که توسط بازارها اداره شود، نه مردانی سوار بر اسب. رهبران آمریکا گسترش نهادهای دموکراتیک و هنجارهای جهانی را برای مهار قدرت خودسرانه ترویج کردند. مستبدان آن دوره ــ‌صدام حسین عراق، معمر قذافی لیبی و اسلوبودان میلوشویچ صربستان‌ــ یا دیکتاتورهای دست‌چندم بودند یا جنایتکاران جنگی. اما از آن زمان، چیزهای زیادی تغییر کرده است.

همان‌طور که گیدئون راچمن در بهترین کتاب مربوط به این موضوع می‌نویسد، آشوب‌های دوباره‌سر برآورده راه بازگشت مردان قدرتمند را هموار کرد. سیاستمداران پوپولیست، گاه با گرایش‌های ملی‌گرایانۀ افراطی، در فضای ناامنی فرهنگی و اقتصادی ناشی از جهانی‌شدن جان گرفتند. فناوری‌های نو، مانند اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، به رهبران کاریزماتیک دسترسی تازه‌ای داد. رکود دموکراتیک جهانی از اوایل دهۀ ۲۰۰۰ به بعد، به جاه‌طلبان نالیبرال یاری رساند. و در هر دو نظام دموکراتیک و اقتدارگرا، سرخوردگی از نخبگان فاسد و نهادهای فرتوت ــ‌چه خشم از فساد افسارگسیختۀ مقامات چینی، چه ناکامی در برابر بن‌بست سیاسی آمریکا‌ــ شنوندگان مشتاقی را برای کسانی پدید آورد که وعدۀ فسادزدایی می‌دادند.

آزادی رو به افول؟

امروزه دولت‌های آشکارا استبدادی جهان به‌مراتب کمتر از یک قرن پیش است، اما «دموکراسی‌های نالیبرال» رو به افزایشند.

تمام این عوامل نقش داشتند، اما در پس آن، تغییر ژئوپولیتیکی عمیق‌تری نیز وجود داشت. تلاش برای تحکیم جهانی‌سازی، دموکراسی و حقوق بین‌الملل در دورانی رخ داد که آمریکا قدرت برتر جهان بود. اما سپس توازن تغییر کرد؛ با ظهور یا تجدید حیات چالشگران نالیبرال، به‌ویژه چین و روسیه، و ظهور قدرت‌های میانه‌ای که می‌خواستند جایگاهی در خور بیابند.

مودی پوتین شی

احساس عقب‌نشینی آمریکا فضایی ایجاد کرد تا حاکمان مقتدر و دولت‌های رقیب بتوانند چشم‌اندازهای شکوه شخصی و ژئوپولیتیکی خود را دنبال کنند. این فضا همچنین سیاستی از «نوستالژی» آفرید؛ میلی به بازگرداندن عظمت ازدست‌رفته که مرد مستبد خود آمریکا به‌خوبی از آن بهره‌برداری کرد. علت‌ها فراوانند اما مضمون روشن است: بزرگ‌ترین پویایی جهانی از دولت‌هایی سرچشمه می‌گیرد که مستبدان بر آن‌ها حکمرانی می‌کنند.

قدرت‌های میانه، شخصیت‌های بزرگ

در ترکیه، مدت‌هاست اردوغان با تکیه بر کاریزمای شخصی، دستگاه سیاسی و قدرت اسلام، نخبگان سکولار قدیمی را در هم شکسته و نظامی شبه‌اقتدارگرایانه پیرامون خود ساخته است. این تسلط داخلی به او امکان داد جهت‌گیری ژئوپولیتیکی ترکیه را به‌طور قاطع تغییر دهد: کشوری که زمانی خودش را با غرب هویت‌یابی می‌کرد، اکنون بارها با واشنگتن درگیر شده و به دنبال حوزه‌ی نفوذ نئوعثمانی از قفقاز تا شاخ آفریقاست.

اردوغان رقیب و همراهی در عربستان سعودی دارد، جایی که محمد بن سلمان قدرت سیاسی و رسوم اجتماعی خفه‌کنندۀ روحانیت محافظه‌کار را در هم شکسته است. پوپولیسم سلطنتی او، جامعۀ جوان سعودی را از نظر اجتماعی آزادتر کرده، هرچند هم‌زمان با روش‌های خشن کنترل فردی‌اش را هم تثبیت کرده است. او نیز جاه‌طلبی‌هایی جهانی دارد. همین حالا هم عربستان را به بازیگری محوری در رقابت آمریکا و چین بدل کرده و می‌خواهد با دگرگونی اقتصاد و رابطه‌اش با اسرائیل، به قدرتی میانجی تبدیل شود، در حالی‌که قدرت سعودی را در شبه‌جزیره عرب و فراتر از آن به نمایش می‌گذارد.

ترکیه عربستان

توافق با اسرائیل شاید به معنای همکاری با نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو باشد، یک «مرد مستبد دموکراتیک» که دهه‌ها مشغول بازسازی رژیمی بود که زمانی زیر سلطۀ نخبگان عمدتاً لیبرال و اشکنازی بود. حکومت دوقطبی‌کنندۀ او، سیاست اسرائیل را شخصی کرده و راست‌گرایان ملی‌گرای نالیبرال را توانمند ساخته است. پس از حملات  ۷ اکتبر ۲۰۲۳، او رهبری حمله‌ای منطقه‌ای را بر عهده داشت که  توازن خاورمیانه را به کلی برهم زد.

در این میان، نتانیاهو از اعتبار دیپلماتیک و روابطش با دیگر مردان مستبد برای تحکیم قدرت داخلی‌اش بهره می‌برد: پوسترهای حزب لیکود او را در حال دست دادن با ترامپ، پوتین و مودی نشان می‌دهند و می‌گویند نخست‌وزیر «در سطحی دیگر» است.

هم‌پیمانان مودی بی‌شک این را تعریفی از او می‌دانند: هند نیز کشوری محوری است که تحت سلطۀ رهبری سخت‌گیر و دیرپا قرار دارد. از سال ۲۰۱۴، مودی ملی‌گرایی آتشین و گاه خشونت‌بار هندو را در سیاست داخلی هند ترویج کرده است. روش‌های مرد مستبد او در سیاست خارجی نیز آشکار است.

هندِ مودی متهم به ترور مخالفان در کشورهای دموکراتیک است و به حملات تروریستی تحت حمایت پاکستان به‌شدت پاسخ داده است. او هند را تمدنی بزرگ می‌داند که شکوه و قدرت شایستۀ خود را بازمی‌یابد ــ‌و در گردهمایی‌های بین‌المللی، همچون نشست گروه ۲۰ در دهلی نو در سال ۲۰۲۳، خود را به‌عنوان یک رهبر جهانی برجسته معرفی می‌کند. برند شخصی او در آن مناسبت کاملاً مشهود بود: چهره‌اش بر بیلبوردها، روزنامه‌ها و شبکه‌های تلویزیونی نقش بسته بود، غالباً در کنار عبارت ویشواگورو که تقریباً به معنای «معلم جهان» است.

حتی مجارستان کوچک نیز حاکمی با افق‌ها و تأثیرات جهانی دارد. بیش از یک دهه پیش، خصومت نخست‌وزیر ویکتور اوربان با مهاجرت، تغییر بزرگی در سیاست اروپا رقم زد. حملۀ تدریجی و نظام‌مند او به نظام سیاسی مجارستان در ۱۵ سال گذشته و فراخوان صریحش برای «دموکراسی نالیبرال»، او را به قهرمان خودکامگان در حال ظهور تبدیل کرده است.

مجارستان از نظر ژئوپولیتیک قدرت بزرگی نیست. اما اگر جهان وارد دورۀ سلطۀ نالیبرال شود، اوربان یکی از پیام‌آوران آن به شمار خواهد رفت.

نمونه‌های دیگری هم هست: از نایب بوکله در السالوادور گرفته تا کیم جونگ‌اون، دیکتاتور موروثی که کرۀ شمالی را به تهدیدی جهانی بدل کرده است. سبک حکمرانی مرد مستند حتی در میان بزرگ‌ترین قدرت‌ها نیز فراگیر شده است.

پوتین و شی کنترل را در دست می‌گیرند

پوتین پس از فقر اقتصادی و هرج‌ومرج دموکراتیک دهۀ ۱۹۹۰، دوباره کنترلی خودکامه و شبه‌تزاری بر روسیه برقرار کرد. سپس حس تقدیر شخصی خود ــ‌که یکی از مشاورانش به شوخی گفت سه مشاور اصلی او ایوان مخوف، پتر کبیر و کاترین کبیرندــ را در کانون پروژه‌ای دو دهه‌ای گذاشت تا با عقب راندن هژمونی آمریکا و دنیای لیبرال، عظمت روسیه را احیا کند.

بسیاری از رهبران روس ممکن است با گفتۀ پوتین مبنی بر اینکه «اوکراین یک کشور واقعی نیست» موافق باشند. اما رهبری کم‌تر مسیحایی و کم‌تر متمایل به ریسک، شاید هرگز جنگی تمام‌عیار علیه آن کشور به راه نمی‌انداخت ــ‌جنگی که بزرگ‌ترین بحران امنیتی اروپا در دهه‌های اخیر را آفرید‌ــ یا علی‌رغم هزینه‌های وحشتناک، بر ادامۀ آن پافشاری نمی‌کرد.

به همین ترتیب، چالش چین علیه نظم جهانی از شخصیت شی جین‌پینگ جدایی‌ناپذیر است. در داخل، شی جناح‌های رقیب و نظام رهبری جمعیِ پسامائو را نابود کرد. در عرصۀ بین‌المللی، «صدر همه‌چیز» از این قدرت استفاده کرده تا پروژه‌های حیرت‌انگیزی چون «ابتکار کمربند و جاده» را به راه بیندازد، فشار بر همسایگان از هیمالیا تا شمال‌شرق آسیا را تشدید کند و چینِ مدعی برتری جهانی را در مسیر برخورد با آمریکا قرار دهد.

چالش چین برای آمریکا با مشکل شی جین‌پینگ وخیم‌تر می‌شود: دشواری تعامل با رهبری که کشورش را برای درگیری آماده می‌کند و ظاهراً مصمم به قدرتمندنمایی در داخل و خارج است. در همین حال، خود آمریکا نیز مرد مستبد خودش را در رأس دارد.

چین روسیه

ترامپ سیاست آمریکا را دگرگون کرده است: او حزب جمهوری‌خواه و به‌طور فزاینده‌ای دولت آمریکا را به ابزاری برای انتقام‌های شخصی و ارادۀ خود بدل کرده است. هنجارشکنی‌ها و ابتکارهای او آن‌قدر فراوان است که شمردنشان دشوار است، چه رسد به مقابله با آن‌ها. سبک سیاست خارجی‌اش نیز همین‌قدر تجدیدنظرطلبانه و خودمحور است.

عصری جدید

ترامپ ممکن است نرخ تعرفه‌های آمریکا را به بالاترین سطح از زمان جنگ جهانی دوم برساند.

رئیس‌جمهور آمریکا با بالا و پایین کردن تعرفه‌ها بنا بر میل خود، نظام تجارت جهانی را زیر و رو کرده است. او ایده‌های رادیکالی را مطرح می‌کند، مانند گرفتن قلمرو از کشورهای دیگر. او از شرکت‌ها و کشورها باج‌گیری می‌کند. ترامپ ادعا می‌کند که تنها او می‌تواند دشوارترین مشکلات جهانی را از طریق دیدار با رهبرانی چون پوتین، شی یا کیم حل کند؛ و تنها رهبری الهام‌بخش اوست که می‌تواند نخبگان فاسد را سرنگون کند و آمریکا را دوباره نیرومند و شکوفا سازد.

از ریاض تا دهلی، از پکن تا واشنگتن، این دنیای مردان مستبد است. پس چنین جهانی چه شکلی خواهد داشت؟

حاکمان قدرتمند، قوانین ضعیف

نخست اینکه، چنین جهانی هرگز خسته‌کننده نخواهد بود: تاریخ با سرعتی سرسام‌آور و به ارادۀ مردان مستبد پیش می‌رود. آنان زنجیرها ــ‌چه بوروکراتیک و چه حقوقی‌ــ را که ممکن است مانع تصمیم‌های جسورانه شود، کنار می‌زنند. به امید دستاوردهای عظیم، دست به اقدامات بزرگ می‌زنند ــ‌آغاز جنگ‌های تجاری همه‌جانبه، تجاوز به کشورهای مستقل، یافتن متحدان تازه.

روی مثبت ماجرا این است که مردان مستبد رکود و سکون را می‌شکنند. اما روی منفی‌اش این است که وقتی با یک هوس تصمیمات بزرگی گرفته می‌شود، جهان آشفته و غیرقابل پیش‌بینی می‌شود.

merlin_145780857_e3fcfe31-dc14-4

دوم، حاکمان مستبد مساوی با قوانین ضعیفند. رهبران شخص‌محور محدودیت‌های داخلی را برای تقویت اقتدار خود می‌شکنند. آن‌ها معمولاً در خارج نیز قوانین و هنجارهایی را که دست‌وپایشان را می‌بندد، بی‌اعتبار می‌شمارند. وقتی در سال ۲۰۱۷ نخست‌وزیر لبنان با محمد بن سلمان مخالفت کرد، رهبر سعودی ظاهراً او را ربود. پوتین، شی و ترامپ همگی در حال تضعیف اصل ممنوعیت فتح سرزمینی‌اند؛ اصلی که از ضعیف در برابر قوی محافظت می‌کند. انتظار داشته باشید که حقوق بین‌الملل، حقوق بشر و سایر هنجارها زیر ضرب بروند: برای مردان مستبد، قواعد عمدتاً چیزی بیش از مانع نیستند.

سوم، اتحادها و هم‌سویی‌ها درهم‌ریخته می‌شوند، غالباً به زیان دنیای دموکراتیک. وقتی رئیس‌جمهور نالیبرال آمریکا نسبت به دیگر مردان قدرتمند ــ‌اوربان، پوتین، بوکله، بولسونارو‌ــ احساس نزدیکی بیشتری دارد تا بسیاری از متحدان دموکراتیک، صحبت از رقابت بزرگ میان دموکراسی‌ها و استبدادها مضحک به نظر می‌رسد. پوتین و شی برای معامله با رئیس‌جمهوری آمریکایی که از ماهیت رژیم‌هایشان آزرده نمی‌شود، فرصت‌هایی می‌بینند. بدون تردید، مردان قدرتمند با هم درگیر هم می‌شوند: نمونه‌اش تنش‌های تجاری میان ترامپ و مودی یا رقابت مداوم اردوغان و پوتین. گاه تغییر هم‌پیمانی‌ها مفید است. در عصر مردان مستبد، هرگونه مفهومی مبنی بر وجود «جهان آزاد» که در برابر تهاجم استبدادی مقاومت می‌کند، آسیب خواهد دید.

چهارم، شخصی‌سازی ژئوپولیتیک شتاب خواهد گرفت. در نظام مردان مستبد، سیاست خارجی ابزاری برای بزرگ‌نمایی شخصی است: نگاه کنید چگونه پوتین، اردوغان، مودی و دیگران از دستاوردها یا تنش‌های ژئوپولیتیک به‌عنوان گواهی بر بی‌بدیل بودنشان استفاده می‌کنند. گاهی دیپلماسی به وسیله‌ای برای معاملات آلوده تبدیل می‌شود: سرمایه‌داری رفاقتی و منفعت‌طلبی آشکاری را در نظر بگیرید که اغلب با سیاست خارجی ترامپ همراه است. هرچه نهادها کم‌اهمیت‌تر شوند، روابط شخصی مهم‌تر خواهند شد.

photo_2025-09-04_07-31-08

پنجم، در دنیای مردان مستبد، کیفیت تصمیم‌گیری و حکمرانی احتمالاً پایین می‌آید و خطر فاجعه بالا می‌رود. حکمرانی مستبدانۀ شخص‌محور به ندرت در درازمدت برای عملکرد اقتصادی یا ثبات سیاسی مفید است زیرا در بازار و نهادهایی را که لازمه‌ی این نتایجند، دست می‌برند. چینِ شی، هم‌اکنون از زمان پیشینیانش پویایی کمتری دارد. آمریکا نیز، اگر گرفتار تعرفه‌ها، فساد و سیاست اقتصادی سیاسی‌شده شود، به احتمال زیاد آسیب خواهد دید.

اگرچه هر مرد مستبدی خود را نابغه‌ای باثبات می‌داند، حقیقت این است که رهبران نالیبرال، ‌به‌ویژه وقتی در میان چاپلوسان محاصره شوند، به مستعد خطاهای فاجعه‌بار هستند. نمونه‌های تاریخی هشداردهنده را می‌توان در حملۀ فاجعه‌آمیز هیتلر به شوروی یا جهش بزرگ به جلو ویرانگر و کشندۀ مائو دید. نمونه‌های جدیدتر عبارت‌اند از جنگ نافرجام محمد بن سلمان در یمن، وسواس شی در سیاست‌های کرونای صفر یا محاسبات اشتباه و ویرانگر پوتین در اوکراین.

جانشینی آشوبناک است

در نهایت، هر چیزی پایانی دارد و مسئلۀ جانشینی بسیار مهم است. چون مردان مستبد بر نظام‌های سیاسی تسلط دارند ــ‌و معمولاً آن‌ها را دگرگون می‌کنند‌ــ خروجشان عدم قطعیت‌های عمیقی دربارۀ آینده ایجاد می‌کند.

آیا روسیۀ بیش‌ازحد نظامی‌شده و از نظر اقتصادی فرسوده، پس از رفتن پوتین، به هرج‌ومرج فروخواهد رفت؟ آیا چین پس از شی به‌سوی اعتدال ژئوپولیتیکی و اقتصادی خواهد رفت یا به ملی‌گرایی و افراط ایدئولوژیک شدیدتر سقوط خواهد کرد؟ پس از اردوغان، آیا دموکراسی ترکیه نجات خواهد یافت؟ آیا آمریکای پساترامپ همچنان مسیر انحطاط قانون اساسی و یکجانبه‌گرایی غیرقابل پیش‌بینی را دنبال خواهد کرد؟

پرسش‌های مربوط به آینده هرگز ساده نیستند. اما وقتی رهبران سلطه‌گر میراثی طولانی و ویرانی نهادی برجای می‌گذارند، این پرسش‌ها بسیار دشوارتر می‌شوند.

شاید جهانِ مردان قدرتمند فضیلت‌هایی هم داشته باشد. رهبران جسور و توانمند می‌توانند دستاوردهای بزرگی به دست آورند اتحاد میان برخی مردان قدرتمند ممکن است به مهار دیگر رهبران جاه‌طلب و نالیبرال کمک کند. همچنین شایان ذکر است که ساختارها و سنت‌هایی که مردان قدرتمند در داخل و خارج در هم می‌شکنند، گاه واقعاً نیازمند بازنگری‌اند.

اما شواهد عمده نشان می‌دهد که حکمرانی مردان مستبد معمولاً پایان بدی برای کشورهایشان دارد. این نوع حکمرانی می‌تواند عرصۀ بین‌المللی را آشفته‌تر، غیرقابل پیش‌بینی‌تر، نالیبرال‌تر و تهاجمی‌تر کند. نظام مردان مستبد با کمبود هیجان مواجه نخواهد بود. اما بی‌شک کاری خواهد کرد که دلمان برای دنیای از دست‌رفته تنگ شود.

 

 

منبع: بلومبرگ

اخبار برگزیده

تازه ترین عناوین