حضور زنان در عرصه های تاثیرگذار مجموعه های مختلف در ایران، موضوعی است که سال ها مورد بحث بوده و همچنان چالش های جدی پیش روی آن قرار دارد. اگرچه زنان در حوزه های علمی، اجتماعی و حرفه ای توانمندی های خود را بارها به اثبات رسانده اند و سهم قابل توجهی از نیروی انسانی کشور را تشکیل می دهند، اما وقتی پای رسیدن به جایگاه های کلان و تصمیم ساز به میان می آید، تصویر چندان روشن و امیدوارکننده ای دیده نمی شود و بعضا با مخالفت هایی عجیب و جنسیت زده روبرو می شوند.
به گزارش توسعه گستر از پردیس امروز، واقعیت این است که موانع ساختاری، فرهنگی و سیاسی همچنان سد راه زنان برای ورود به سطوح بالای مدیریتی هستند و همین امر موجب شده سهم آن ها در فرآیند سیاست گذاری و تصمیم سازی، کمتر از ظرفیت واقعی شان باشد.
وضعیت کنونی زنان در نقش های کلیدی و تصمیم ساز ایران
وقتی به چهره مدیریتی مجموعه های مختلف نگاه می کنیم، نخستین چیزی که جلب توجه می کند حضور اندک زنان در سطوح ارشد است. با اینکه زنان در بسیاری از حوزه های اجتماعی، علمی و حرفه ای درخشیده اند و سال هاست سهم مهمی از نیروی کار دولت را تشکیل می دهند، اما جایگاه آن ها در لایه های تصمیم گیری همچنان محدود و کمتر از حد انتظار است.
واقعیت این است که در مجموعه های دولتی و خصوصی، زنان بیشتر در مشاغل میانی و کارشناسی دیده می شوند؛ جایگاه هایی که نقش اجرایی پررنگ دارند، اما تاثیر مستقیمی بر سیاست گذاری و تعیین خط مشی های کلان ندارند. این وضعیت باعث می شود صدای زنان در فرآیند تصمیم سازی کمتر شنیده شود و دسترسی آن ها به کرسی های اثرگذار با موانع جدی روبه رو باشد.
از سوی دیگر، هرچند طی سال های اخیر مواردی از انتصاب زنان به عنوان مشاور، معاون وزیر، مدیرکل، سخنگو یا حتی معاون استاندار به چشم خورده، اما این موارد بیشتر جنبه نمادین پیدا کرده اند تا نشانه ای از یک تغییر ساختاری. چنین انتصاب هایی غالبا با استقبال رسانه ها و بخشی از افکار عمومی مواجه می شود، اما وقتی موج خبری فروکش می کند، مشخص می شود که هنوز روندی پایدار و گسترده برای به کارگیری زنان در سطوح مدیریتی شکل نگرفته است.
نکته قابل تامل دیگر، نوع حوزه هایی است که زنان بیشتر در آن ها منصوب می شوند. بخش های آموزشی، فرهنگی، اجتماعی یا امور زنان و خانواده معمولا سهم بیشتری از مدیران زن را به خود اختصاص داده اند؛ گویی نگاه غالب همچنان ترجیح می دهد نقش مدیریتی زنان را در فضایی تعریف کند که نزدیک تر به کلیشه های سنتی از وظایف آن هاست. در مقابل، حوزه هایی مانند اقتصاد، سیاست، امنیت یا مدیریت اجرایی در سطح کلان، کمتر پذیرای مدیران زن بوده اند. همین مسئله نشان می دهد که تقسیم بندی های نانوشته و ذهنیت های قدیمی هنوز سایه سنگینی بر ساختار مدیریتی کشور دارند.
البته نمی توان منکر این شد که در برخی دستگاه ها، مدیران زن توانسته اند اثرگذاری جدی داشته باشند و حتی رویکردهای تازه ای را به مدیریت آن مجموعه وارد کنند. اما محدود بودن این نمونه ها باعث می شود موفقیت آن ها به چشم یک استثنا دیده شود نه یک قاعده. به بیان دیگر، حضور زنان در نقش های کلیدی و تصمیم ساز هنوز بیشتر شبیه به نقطه های روشن پراکنده است تا یک جریان منسجم و قدرتمند.
وضعیت کنونی زنان ایرانی در مدیریت مجموعه های مختلف در بخش های کارشناسی بسیار پررنگ، مدیریت های میانی نیمه پررنگ و در سطوح تصمیم سازی و کلان بسیار کمرنگ است. قطعا مسیری که پیموده شده، اگرچه نشان دهنده ظرفیت و توان زنان ایرانی است، اما هم زمان بر وجود موانعی جدی نیز تاکید می کند. موانعی که باعث شده دسترسی زنان به جایگاه های مدیریتی بالا نه به عنوان یک حق بدیهی، بلکه همچنان به شکل یک فرصت نادر و گاه استثنایی تلقی شود.
عوامل و موانع ساختاری، فرهنگی و سیاسی
بررسی جایگاه زنان ایرانی در نقش های کلیدی و تصمیم ساز بدون توجه به موانعی که بر سر راه آنان وجود دارد، تصویر کاملی به دست نمی دهد. اگرچه زنان بسیاری توان و شایستگی لازم برای حضور در عرصه های مدیریتی را دارند، اما واقعیت این است که مجموعه ای از عوامل ساختاری، فرهنگی و سیاسی سبب شده مسیر آن ها به مراتب دشوارتر از همتایان مرد باشد.
ساختارهای اداری و بوروکراتیک نخستین مانع محسوب می شوند. نظام اداری کشور به طور سنتی سلسله مراتبی و محافظه کار است، سیستمی که تغییر در آن به کندی صورت می گیرد و معمولا در برابر انتصاب های غیرمعمول مقاومت نشان می دهد. در چنین ساختاری، حضور یک زن در جایگاهی ارشد اغلب با نگاه تردید و پرسش های مکرر مواجه می شود. این نگاه محتاطانه باعث می شود تصمیم گیرندگان کمتر ریسک کنند و بیشتر به انتخاب های سنتی و آشنا بسنده کنند.
در کنار این عامل، نگرش های فرهنگی و اجتماعی نقشی اساسی دارند. بخش قابل توجهی از جامعه هنوز زنان را بیشتر در نقش های خانوادگی تعریف می کند تا در جایگاه تصمیم گیر و مدیر. چنین تصوری در ذهن بسیاری از مدیران و حتی همکاران مرد وجود دارد و به شکل ناخودآگاه بر روند ارتقای زنان اثر می گذارد. وقتی باور عمومی بر این باشد که مدیریت کاری مردانه است، حتی توانمندترین زنان هم برای پذیرش در این جایگاه ها با سدهای نامرئی روبه رو می شوند.
عامل دیگر، موانع سیاسی و فضای تصمیم گیری در سطح کلان است. در بسیاری از موارد، انتخاب مدیران ارشد بیش از آنکه تنها بر پایه تخصص باشد، به عوامل سیاسی و همسویی های جناحی گره خورده است. از آنجا که زنان کمتر فرصت حضور در حلقه های اصلی سیاست گذاری و شبکه های قدرت را داشته اند، طبیعی است که سهم شان در تقسیم پست های کلان مدیریتی کمتر شود. این عدم دسترسی به شبکه های غیررسمی قدرت، فاصله آن ها را از جایگاه های تصمیم سازی بیشتر می کند.
نمی توان از کلیشه های جنسیتی نیز چشم پوشید. تصوری که بارها تکرار شده این است که زنان برای مدیریت حوزه های پرچالش آمادگی لازم را ندارند یا در شرایط بحرانی نمی توانند همانند مردان تصمیم گیری کنند. چنین برداشت هایی نه تنها با شواهد و تجربه های واقعی همخوانی ندارد، بلکه خود به مانعی روانی و سازمانی برای زنان بدل شده است.
افزون بر این، باید به نبود حمایت های کافی درون سازمانی نیز اشاره کرد. بسیاری از زنان در مسیر کاری خود با محدودیت هایی همچون ساعات انعطاف ناپذیر، کمبود فرصت برای آموزش های مدیریتی و نبود برنامه های رسمی حمایت از ارتقای زنان روبه رو هستند. این کمبودها باعث می شود زنان نتوانند از فرصت های برابر برای رشد برخوردار شوند و در نهایت در همان سطوح میانی باقی بمانند.
در مجموع، ترکیب این عوامل باعث شده حضور زنان در مدیریت دولتی نه تنها محدود باشد، بلکه گاه با نوعی تردید و حساسیت همراه شود. این موانع ریشه دار، همان چیزی است که مسیر رسیدن به برابری در عرصه مدیریت را طولانی تر و پیچیده تر کرده است.
چشم انداز آینده و راهکارهای تقویت نقش زنان
اگرچه حضور زنان در نقش های کلیدی و تصمیم ساز ایران تاکنون محدود و کمرنگ بوده است، اما چشم انداز آینده می تواند روشن تر از گذشته باشد، به شرط آنکه مجموعه ای از اقدامات هدفمند و تدریجی در دستور کار قرار گیرد. تغییرات اجتماعی و نسلی نشان می دهد که جامعه نسبت به توانمندی زنان در عرصه های مختلف پذیرش بیشتری پیدا کرده و همین روند می تواند زمینه ای برای گسترش حضور آنان در عرصه های مدیریتی باشد.
نخستین گام در این مسیر، اصلاح نگرش ها و فرهنگ سازمانی است. تا زمانی که نگاه غالب مدیریت بر پایه کلیشه های قدیمی استوار باشد، انتصاب زنان به سمت های کلان بیشتر به صورت استثنا باقی خواهد ماند. ترویج گفتمان شایسته سالاری و پرهیز از نگاه جنسیتی در انتخاب مدیران، می تواند نقطه آغاز تغییر باشد. این اصلاح فرهنگی نه تنها در سطح مدیران ارشد، بلکه در بدنه کارشناسی و کارمندی نیز باید تقویت شود تا زمینه پذیرش زنان در جایگاه های بالاتر فراهم گردد.
در کنار تغییر نگرش ها، ایجاد بسترهای حمایتی و آموزشی اهمیت ویژه ای دارد. بسیاری از زنان متخصص و توانمند به دلیل نبود فرصت های برابر در آموزش های مدیریتی یا دسترسی محدود به شبکه های حرفه ای، کمتر به مراحل بالای سلسله مراتب سازمانی می رسند. برگزاری دوره های توانمندسازی مدیریتی، ایجاد فرصت های منتورینگ و فراهم کردن مسیرهای ارتقای شغلی برابر، می تواند سهم زنان در مدیریت را به شکل معناداری افزایش دهد.
از سوی دیگر، شفافیت و پاسخ گویی در روند انتصاب ها نقش تعیین کننده ای دارد. هرچه انتخاب مدیران در فضایی روشن تر و بر اساس معیارهای مشخص تر صورت گیرد، امکان ورود زنان شایسته بیشتر خواهد شد. این شفافیت همچنین می تواند از نگاه های سلیقه ای و محدودکننده بکاهد و فضای اعتماد را تقویت کند.
نکته مهم دیگر، توجه به تجربه های موفق داخلی و خارجی است. نمونه های پراکنده از حضور زنان در مدیریت دولتی ایران نشان داده که وقتی فرصت داده شود، آنان می توانند به خوبی از عهده مسئولیت های سنگین برآیند. مرور این تجربه ها و برجسته کردن آن ها در رسانه ها و محافل مدیریتی می تواند به شکستن ذهنیت های سنتی کمک کند.
در نهایت، آینده زنان در نقش های کلیدی و تصمیم ساز را می توان در گرو ترکیب دو عامل دانست: تغییر تدریجی فرهنگ سازمانی و ایجاد ساختارهای حمایتی مشخص. اگر این دو همزمان پیش بروند، می توان انتظار داشت که حضور زنان از سطح نمادین و محدود فراتر رود و به بخشی طبیعی از نظام مدیریتی کشور تبدیل شود. این نه تنها به عدالت جنسیتی نزدیک تر است، بلکه می تواند کیفیت مدیریت دولتی را نیز ارتقا دهد، چرا که بهره گیری از نیمی از ظرفیت انسانی کشور، به معنای استفاده بهتر از منابع و استعدادها خواهد بود.